طبق شواهد ایرانیان اولین انسانهایی بوده اند که برای موسیقی خطی(الفبایی) ابداع کردند.بنابر گزارش ها این خط- که ویش دبیره نامیده می شده و دارای 160حرف بوده که هر حرف وصدا نشانه ی جداگانه ای داشته است - به حدی کامل و جامع بوده که به وسیله ی آن حتی می توانستند اصوات موجود در طبیعت مانند صدای نغمه ی پرندگان و یا صدای وزش باد را ثبت کنند(این خط در زمان ساسانیان ترقی کرده،تعداد حروف آن از 160 به360 ارتقا پیدا کرد).
در این مقاله به موسیقی در ایران باستان ،انواع آن و کاربرد آنها اشاره ای مختصر می شود.
موسیقی مذهبی:این موسیقی اصولا در مراسم خاصی و توسط موبدان و هیربدان خوش آواز صورت می گرفته است. از آنجایی که هرودوت می نویسد:«ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود،کشتارگاه ندارند و بر روی قبور مردگان خود شراب نمی پاشند،در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرود های مذهبی را میخواند»،میتوان پنداشت که این نوع موسیقی در ایران باستان بسیار رایج بوده است.
نکته ی قابل توجه در مورد موسیقی مذهبی در ایران باستان آن است که ،ایرانیان بر خلاف اقوام بابلی،آشوری و سامی موسیقی مذهبی را بدون
همراهی با ساز اجرا می کردند و این نوع موسیقی صرفا موسیقی آوازی بوده است.
در حال حاضر ما دو منبع اصلی از موسیقی مذهبی باستانی در اختیار داریم:
1-ریگ ودا(کتاب مقدس آرییائیان هندی)
2-اوستا(کتاب مقدس آرییائیان ساکن نجد ایران)
آنچه که به موسیقی ایران باستان مربوط می شود کتاب مقدس اوستا است.
پس از آنکه زرتشت دین مزدایسنه را در دنیا پایه گزاری کرد ،شادی و شاد زیستن به عنوان یک اصل اساسی در دین زرتشتی مطرح شد؛هر چند از موسیقی آن دوران اطلاع چندانی در دست نداریم،اما به نظر می رسد با ظهور زرتشت پیامبر،در موسیقی آن دوران تحولی چشمگیر به وجود آمده باشد.
دلیل اصلی پیشرفت موسیقی مذهبی(و حتی غیر مذهبی) ایران باستان را باید در اساس تعلیمات دین مزدایسنه(زرتشتی) مبنی بر شاد زیستن جستجو کرد. در اوستا بارها در مورد به آواز خواندن گاتها تاکید شده است- و این بدان دلیل بود که آنان معتقد بودند که به آواز خواندن گات ها باعث تاثیر بیشتر در دل ها میشود-همچنین در اوستا بخشی به نام یشت وجود دارد که چم(معنی) آن آواز یا آواز نیایش گونه می باشد؛حتی تصور می شود واژه ی گاه در موسیقی سنتی ایران که به صورت پسوند در نام دستگاه ها و ردیف ها بکار می رود یادگارهمان «گات» باستانی باشد که در زبان پهلوی «گاث» و سپس در فارسی دری به شکل« گاه» در آمده است.
متاسفانه از موسیقی مذهبی در ایران باستان اطلاعات مناسبی در دست نیست؛اما از جشن هایی که می توان وجود موسیقی مذهبی را در آن اثبات کرد جشنی موسوم به سروشه است.سروشه که در زبان پهلوی به شکل سروش در آمده ،نام فرشته ای بود که در دین زرتشتی جایگاه ویژه ای داشت و روز هفدهم هرماه را منسوب به او میدانستند.مردم در آن روز به نیایشگاه ها رفته و دعا می خواندند،در این روز تفسیر و ترجمه ی اوستا را نیز به آهنگ خوش میخواندند.
موسیقی رزمی:موسیقی رزمی همانطور که از نامش پیداست موسیقی بوده که در جنگ ها به کار برده می شده.ایرانیان باستان همواره از موسیقی رزمی به عنوان ابزاری برای غلبه بردشمن سود می جستند.این نوع موسیقی که درسراسر تاریخ ایران باستان رایج بوده به تدریج رشد و تکامل یافته است.
از سازهای رزمی می توان به کوس، کرنا، نی، شیپور، سنج و درای اشاره کرد.
اساسا استفاده از موسیقی رزمی به سه دلیل انجام می گرفته:
1-بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان
2-ایجاد نظم و هماهنگی در میان سربازان
3-ایجاد حس وحشت و غافلگیری در میان سربازان دشمن
گزارش های بسیاری در مورد استفاده ی ایرانیان باستان از موسیقی رزمی وجود دارد؛برای مثال: گزنوفون تاریخنگار یونانی نوشته است: «کوروش بزرگ هنگام حمله به سپاهیان آشور بنا بر عادت خود سرودی آغاز کرد که سپاهیان با صدائی بلند توأم با ادب و احترام دنباله ی آنرا خواندند، و چون سرود بپایان رسید، آزادمردان با گامهای برابر، با نظم و ترتیب تمام براه افتادند.» در جای دیگر مینویسد: «کوروش برای حرکت سپاه چنین دستور داد که صدای شیپور، علامت حرکت و عزیمت خواهد بود و همینکه صدای شیپور بلند شد باید همه ی سربازان حاضر باشند و حرکت کنند.» و همچنین می نویسد، «در نیمه شب که صدای شیپور عزیمت و کوچ کردن بلند شد کوروش سردار سپاه را فرمان داد تا با همراهان خود در جلو صفوف منظم سپاهیان قرار گیرد.
بعد کوروش گفت همینکه به محل مقصود رسیدم و حملات دو سپاه نزدیک شد، سرود جنگی را میخوانم و شما بی درنگ پاسخ مرا بدهید. هنگام حمله چنانکه گفته بود کوروش سرود جنگ را آغاز کرد و سپاهیان همگی با وی هم آواز شدند.»
همچنین در سال 1336 خورشیدی، ضمن کاوشهای باستان شناسی پیرامون آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی در تخت جمشید یک شیپور بلند فلزی- که اینک در موزه تخت جمشید نگاهداری میشود- بدست آمد. بلندی این شیپور120سانتی متر و قطر دهنه آن 50سانتیمتر میباشد. این نوع شیپور را در قدیم «کرنا» یا «کارنای»( یعنی: نای جنگی) مینامیده اند که هنگام جنگ بکار میرفته است.
در دوره ی اشکانی نیز از موسیقی رزمی استفاده ی بسیار می شده،و سواران تیر انداز اشکانی، طبلی به اسبان خود می آویختند و قبل از نزدیک شدن به دشمن، در حالی که به دشمن یورش می بردند،بر طبل می نواختند و از آن برای ایجاد ترس در سپاه دشمن سود می جستند؛برای مثال طبق روایت پلوتارک در جریان حمله ی کراسوس به ایران، زمانی که سپاهیان رومی در حال پیشروی در خاک ایران بودند؛ناگهان صدای طبل و شیپور کر کننده ای به گوش رومیان رسید و ناگاه سپاه سورن از دور نمایان شد.
در دوره ی ساسانیان موسیقی به اوج شکوفایی خود رسید و موسیقی رزمی نیز در این بین جایگاه ویژه ای به دست آورد؛به طوری که در زمان شاهنشاهی ساسانی ،وظیفه ی عده ای از سپاهیان ساسانی تنها نواختن ساز های رزمی بود.برای مثال امینوس مارسلینوس تاریخنگار مشهور رومی و یکی از افسران بلند پایه ی رومیان در زمان شاپور دوم(ذوالاکتاف) ضمن روایت جنگ بین شاپور و ژولیانوس(قیصر روم)به استفاده ی ایرانیان از موسیقی رزمی اشاره هایی می کند:«ایرانیان در صفوف منظم به پیش می آمدند منظر اندام و جنگ افزارهای آنان چشمگیر بود...
ایرانیان با کلاه خود های درخشان خود پیش می آمدند و جوخه های موسیقیشان همچنان می نواخت...
چنانکه عادت است صلای جنگ از دو طرف برخاست،طبلها و کوس ها روح سلحشوری لشکریان را بر می انگیخت؛وآنان را با تمام جنگ افزارهایشان به جان دشمنان می انداخت»
بدون شک مهمترین منبع در رابطه با موسیقی رزمی در ایران باستان شاهنامه ی فردوسی بزرگ است.فردوسی در جای جای شاهنامه از موسیقی-به ویژه موسیقی رزمی-سخن به میان آورده؛و ضمن معرفی موسیقی رزمی به آلات،شیوه،و دلایل نواختن آن پرداخته است.برای مثال:
بدانگه که لشگر بجنبید ز جای تبیره برآمد بهر دو سرای
زبس ناله ی بوق و کوس و درای همی آسمان اندر آمد زجای
بسیاری از اطلاعاتی که ما از موسیقی رزمی در ایران باستان داریم را مدیون شاهنامه ی فردوسی هستیم و اگر شاهنامه ی فردوسی نبود ،تقریبا ازموسیقی رزمی در ایران باستان هیچ نمی دانستیم.
موسیقی بزمی:در کنار دو نوع موسیقی که در بالا شرح داده شد نوع دیگری از موسیقی به نام موسیقی بزمی وجود داشته که در هنگام فراغت و در مراسم و مجالس کاربرد داشته است.از سازهای بزمی می توان به تنبور، زنگ، عود، بربط، چنگ، نای، قره نی و تمبک اشاره کرد.
از گزارش ها مشخص است که موسیقی بزمی در دوران هخامنشی بسیار رایج وپرکاربرد بوده است؛برای مثال آتنه مورخ یونانی نوشته است:
«در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد؛ خنیاگران(نوازندگان و خوانندگان) با اجرای برنامه هایی در مراسم شرکت می کردند... و نوازندگان و خوانندگان در این جشن سهم اساسی داشتند»
همچنین گزنوفون می نویسد:«اسکندر مقدونی از خزانه ی کوروش 320 فقره آلات موسیقی به دست آورد».
به نظر می رسد موسیقی در دوران اشکانی نیز همگانی بوده؛چه در کتاب« کارنامه ی اردشیر بابکان» اشاراتی به آن شده است.همچنین استرابو تاریخنگار و جغرافیدان مشهور یونانی از وجود«سامانه ی(سیستم)آموزش نوازندگی و خوانندگی» در دولت اشکانی سخن می گوید.حتی گفته شده اشکان(پارتیان) موفق به اختراع سازی به نام«کوس پایه دار»شدند؛که این ساز در زمان خود بی همتا(منحصر به فرد) بوده است.
متاسفانه در مورد موسیقی بزمی در دوران اشکانی منابع بسیار اندکند واطلاع جامعی در مورد موسیقی بزمی از آن دوران در دست نیست؛در عوض در مورد موسیقی بزمی در دوران ساسانی منابع بسیار و اطلاعات فراوانند.
دوران ساسانی را میتوان دوران اوج شکوه موسیقی در ایران باستان لقب داد.این پیشرفت و شکوفایی به حدی بود که نوازندگان و روحانیون بزرگ مسیحی از روم شرقی برای فراگیری موسیقی به ایران می آمدند.
دلیل اصلی این اوج گیری را می توان در توجه شاهنشاهان ساسانی به موسیقی جستجو کرد.برای مثال اردشیر بابکان موسیقیدانان را در طبقه ی سوم جامعه همپایه ی پزشکان، دبیران،دانشمندان و شاعران قرار داد.
در شاهنامه آمده است که بهرام پنجم(گور) به هنگام شکار بر روی شتری نیرومند چهار رکاب استوار می کرد(یک جفت زرین و یک جفت سیمین)که خود بر روی رکابهای زرین می نشست و نوازنده ای را در رکاب های سیمین می نشاند تا در حین شکار چنگ بنوازد.همچنین در روایات آمده است که بهرام گور فرمان داد که مردم نیمی از روز را کار کنند ونیمی دیگر از روز را به شادی بگذرانند و برای اینکه مردم از نوازنده بی بهره نباشند چندین هزار نوازنده از هند به ایران آورده،آنها را در شهرها و روستاها پراکنده کرد تا مردم را شاد بدارند.
روایتهایی نیز که در مورد انوشه روان دادگر وجود دارد نشان می دهد که وی نه تنها از موسیقی به طور کامل حمایت می کرده و در راه پیشرفت آن می کوشیده،بلکه خود نیز به موسیقی آشنا بوده و تعدادی از سازها را می نواخته.
شاهنشاهی خسرو پرویز دوران اوج شکوفایی هنر موسیقی(به ویژه موسیقی بزمی)بوده است.اهمیت موسیقی در این دوران به حدی بوده که برای رسیدگی به این امر سمت وزارت موسیقی به وجود آمد؛ و عملا شخصی به عنوان وزیر موسیقی در دربار شناخته می شده.در این دوران نوازندگان بسیاری در دربار وجود داشته اند که در میان آنان می توان:باربد،نکیسا(که یک زن بوده)،سرکش، بامشاد، رامتین،کوسان،کاسه گر، خوش آرزو، پهلبد،آفرین،خارکش،خسروانی ،آزادوار،بهروز و ریذک را نام برد.
در میان اینان به راستی باربد از دیگران برتر بوده؛آورده اند که وی به تعداد روزهای سال365دستان(نغمه)،وبه تعداد روزهای ماه 30لحن،و به تعداد روزهای هفته 7 آهنگ خسروانی ساخته بود که برخی از این نغمه ها هنوز در موسیقی ایران به نام گوشه وجود دارد.از 30 لحن باربد نام 29لحن تا کنون به جای مانده وآنان به ترتیب عبارتند از: آرایش خورشید، آیین جمشید،اورنگی،باغ شیرین، تخت تاقدیس، حقه ی کاووسی ، راح و روح، رامش جان، سبز در سبز، سروستان، سرو سهی،شادان مروارید،شبدیز، شب فرخ، قفل رومی، گنج ساخته(گنج بادآورد)، کین ایرج، خون سیاوش،ماه برکوهان، مشک دانه،مروای نیک، مشک مالی، مهرگانی، ناقوسی، نوبهاری، نوشین، باده،نیم روز،گنج کاروان.
باربد بسیار مورد توجه خسرو پرویز بوده؛چنان که نوشته اند هرگاه مشکلی پیش می آمد که کسی شهامت گفتن آن را به شاهنشاه نداشت باربد را به میانجیگری می فرستادند.برای مثال روزی اسب محبوب خسرو پرویز(شبدیز)به سختی بیمار شد(و این موضوع شاهنشاه را به سختی اندوهگین کرد) شبدیز پس از مدتی مرد؛هیچکدام از طبیبان شهامت گفتن این موضوع را به خسرو پرویز نداشتند،به ناچار رئیس پزشکان قصر از باربد خواست تا به شکلی این موضوع را به گوش خسرو پرویز برساند،ساعتی بعد در مجلسی که شاهنشاه ترتیب داده بود؛باربد چنان موسیقی جانگدازی نواخت که خسرو ناخودآگاه گفت:«گویی که شبدیز مرده است»!!.
داستان آشنایی خسروپرویز و باربد را اینگونه نقل می کنند که:باربد بسیار علاقه مند بود که به دیدار خسرو پرویز برسد،اما سرکش که از استعداد او با خبر بود و نگران این بود که با ورود باربد مقام نخستین نوازنده ی دربار را از دست بدهد؛باهماهنگی که با رئیس نگهبانان قصرانجام می دهد مانع ورود او به قصر سلطنتی میشود؛باربد برای اینکه به هدف خود برسد با موافقت مردویه نگهبان باغ اختصاصی خسرو،در روزی که خسروپرویز برای شکار به آن باغ رفته بود،در بالای درختی در باغ پنهان می شود و به هنگام شکار شاهنشاه شروع به هنر نمایی می کند.پس از پایان موسیقی، خسرو-که شدیدا مجذوب هنرنمایی باربد شده بود- به زیر آن درخت رفته از باربد می خواهد که به پایین بیاید بعد از پایین آمدن از درخت،خسرو جویای نام و نشان باربد میشود؛باربد خود را معرفی کرده و جریان اجازه نیافتن برای دیدار خسرو در کاخ سلطنتی را بازگو می کند،خسرو که به هنر مندی باربد بسیار علاقه مند شده بود،وی را به عنوان نوازنده ی دربار وارد قصر می کند. پس از آن باربد در زمان کوتاهی به مقام نوازنده ی اول دربار دست پیدا میکند.
پایان کار باربد را اینگونه نقل می کنند که:هنگامیکه خسروپرویز به دست پسرش شیرویه از سلطنت کنار رفته و به زندان افتاد،باربد خود را در زندان به خسروپرویز می رساند؛ترانه ای غمگینانه برای او می نوازد و پس از این آواز که آخرین ترانه او است،از روی وفاداری تصمیم میگیرد دیگر برای کسی ننوازد،به همین خاطر-در نزد شاه- چهار انگشت دست چپ خود را می برد تا دیگر نتواند ساز به دست گیرد؛سپس به خانه رفته تمام آلات موسیقی خود را می سوزاند.
پس از این ماجرا باربد ناپدید می شود ودیگر کسی ازاو نشانی نمی یابد.نه از نوازندگی اش و نه از خود او.
آری باربد رفت ؛اما نغمه های دل انگیز او در گوش ایرانیان به یادگار ماند.
سخن درباره ی موسیقی در ایران باستان بسیار است و در این مطلب نمی گنجد.